سامیار سامیار ، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

سامیارفتحی

اولین سفر

 پسر عزیزم  13 خرداد من و شما و بابا درویش و مامان طلعت رفتیم خبر که اولین سفر شما بود دایی ها وزن دایی ها و خاله ها بودن و انجا هوا خوب بد و تو همش میخوابیدی بابا علی هم از کرمان امد و روز 16 خرداد هم با مامان طلعت رفتیم سیرجان خونه بابا اکبر اونجا تورو اینقدر تحویل میگرفتن 2 روزی هم اونجا بودیم خوش گذشت بعد با مامان طلعت امدیم کرمان مامان طلعت 2 هفته ای پیشمون موند خیلی خوب بود اصلا احساس تنهیی نمیکردیم پسرم تو خیلی شلوغی رو دوست داری مامان طلعت 28 رفت خبر و ماهم 29 رفتیم سیرجان و مستقیم رفتیم خونه خاله الهام و دایی سجاد شب هم اونجا موندیم خیلی خوش گذشت خواهر الهام مریم تو رو اصلا روی زمین نمیذاشن تورو دوست داشت 
8 تير 1393

3اردیبهشت

پسرم روز سوم تولدت باید شمارو واسه چکاپ ها میبریم دکتر که با مامان جون و بابا  تورو دبریم دکتر از مایش تیروئید گرفتن که خدارو شکر نداشتین و واسه زردی که زردی داشتیی وچند روز هم تو بیمارستان بستری شدی و زردیت امد پاییت و بعد از چندروز دوباره یه کم رفت بالا و الان که دارم واست مینویسم همچنان زردی داری و بابت این موضوع خیلی ناراحتم انشاله خدا خودش کمک کنه بهت پسر گلم البته رفلاکس مهده هم گرفتی همش شیر بالا میاری وپسر خوشکلم بردمت دکتر اقای دکتر گفت از پرخوریه اخه شما خیلی علاقه به مکیدن دارین و اقای دکتر گفت باید بهت شیر کم بدم و من هم به شما پستونک دادم تا اینجوری مشغول شی  اینم عکس بیمارستان و تو تو بیمارستان یه دوست هم پیدا کردی...
26 ارديبهشت 1393

بهترین روز زندگیم

مامان جان اول اردیبهشت بهترین روز زندگیم بود خدا واسم یه فرشته کو چولو داده بود البته پسر گلم روز تولد شما با تولد مامان جون بابا جون دایی یاسر و خاله بنفشه و دختر خاله سعیده یکی بود که عصرموقع ملاقاتی یه تولد به یاد ماندنی گرفتیم و خاله نجمه زحمت کشیدن کیک تولد گرفتن اوردن بیمارستان حسابی خوش گذشت البته من از اون کیک نخوردم خیلی دوست داشتم بخورم                                               من دوم اردیبهشت &nbs...
26 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

پسر گلم امروز 26 اردیبهشته و من حسابی در گیر شما بودم شما الان 26 روزه هستید و منو ببخش که نتونستم زودتر واست بنویسم من31 فروردین شب ساعت 9 رفتم بیمارستان که بستری شم واسه فردا 1اردیبهشت که پسر گلمو به دنیا بیارم مامانی خلاصه ان شب من تنها بودم بیمارستان خیلی استرس داشتم خلاصه شب و روز کردم ساعت 7.30 بود که پرستار منو صدا کرد واسه اتاق عمل به خاله نجمه زنگ زدم گفت تو راه هستیم  علی و مامان جون رسیدن  خلاصه مامان جون و بابا علی امدن و من ازشون خداحافظی کردم رفتم به سمت اتاق عمل دمپایی پوشیدم و رو صندلی نشستم تا صدام زدن خیلی استرس داشتم مامان جان خلاصه یکم اذیت کردن تو اتاق عمل خواستن منو از کمر بی حس کنن که آمپول زدن تو کمرم و...
26 ارديبهشت 1393

روزهای اخر بارداری

عشقم مامان خلاصه بهت بگم خیلی تو شوک هستم آخه من و بابا علی کلی وسایل دخترونه خریده بودیم  که تعدادی از اونهارو رفتم واست عوض کردم و پسرونه خریدم و تا الان که 29 فروردینه و واسه به دنیا امدن شما 3 روز مونده تونستم اسم انتخاب کنم امیدوارم که خوشت بیاد سامیار مامان نفسم مامان تو زندگی من هستی دوست دارم ولی مامان جون خانم دکتر به من گفت 3اردیبهشت زایمان کنم و سزارین بشم خودم خواستم اول اردیبهشت باشه که با تولد مامان جون بابا جون و دایی یاسر یه روز باشه که دکتر هم قبول کرد حالا قرار شد من یکشنبه 31 فروردین که مصادف بار روز زن هست برم بیمارستان خاتم الا نبیا بستری شم و روز دوشنبه اول اردیبهشت سزارین بشم 
29 فروردين 1393

خبر جدید

عشقم 20 اسفند رسید ومن نوبت دکتر داشتم اونم طرف صبح خاله نجمه میخواست بره سر کار من و مامان جون رو رسوند مطب و من یه کم استرس داشتم آخه این دکتر رو واسه اولین بار میخواستم ببینم ولی البته دربارش کلی تعریف شنیده بودم تا اینکه خانم دکتر آمد ومن نفر چهارم بودم که منشی منو صداا زد و من رفتم داخل واقعا دکتر خوب و خوش رویی بود وکلی باهم حرف زد و آزمایشات و سونو های قبلیمو دید و واسم یه سونو اورژانسی نوشت که من و مامان جون رفتیم یه سونو گرافی که وقت نداشت یکدفعه یادم آمد شیما دختر خالم تو سونو گرافی آشنا داره با شیما تماس گرفتم وبنده خدا واسم اکی کرد و من رفتم  تا اینکه نوبت شدم و موقعی که دکتر داشت منو سونو  میکرد اولش گفت شما تو هفته ...
29 فروردين 1393

سفر بندرعباس

سلام عشق مامان من چند وقتی دسترسی به اینترنت نداشتم ونتونستم واست بنویسم والان یه عالمه حرف واسه گفتن دارم  عشقم من 15 اسفند آمدم بندرعباس آخه میخواستم شما رو بندر عباس به دنیا بیارم ومامان جون از دکتر واسم ،واسه 20 اسفند نوبت گرفته بود بابا علی من و رسوند وخودش برگشت کرمان 
29 فروردين 1393