سامیار سامیار ، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

سامیارفتحی

شيرينكاريات

سلام گل پسرم اين روزا خيلى شيطون شدى سينه خيزميرى بلندميشى ميشينى تازگيها هم شروع ميكنى به چار دست و پا دست ميگيرى به مبل و ميز بلند نيشى با نيناش نينلش كردن ميرقصى با دهنت نيناش نيناش ميكنى سرتو تكون ميدى خلاصه جيگر شدى نفس مامان دوست دارم 
5 بهمن 1393

ادامه اسباب كشى

اقله مامان اومديم سيرجان از مامان عشرت و بابا اكبر اينا خداحافظى كرديم واومديم بندرعباس و خاله اينا با بابادرويش ملى زحمت كشيدن خونه رو كلى تميز كرده بودن ودايى منصور هم اومد واسه كمك خلاصه مامان جان به كمك همه حونه رو جمع كرديم و چندروز بعدش عروسى دختر خاله فتانه بود حسابى خوش گذشت وتو عروسى هم شما كلا تو بغل بابا درويش خواب بودين و
5 بهمن 1393

نقل مكان

زندگى مامان تاريخ 3دى ماه از كرمان به بندرعباس بعداز 3سال و 10ماه اومديم بندعباس البته شما 8ماه 2روز سن داشتى روزاى خيلى خوبى اونجا داشتم هرچندكه تنها وغريب بودم ولى خوش گذشت روزاى خوبى با خانواده خاله نسرين داشتيم واونا خيلى وابسته تو شده بودن موقع اومدن هم باهات عكس انداختن و ابراز دلتنکى ميكردن اميدوارم هرجا هستن سالم باشن 
5 بهمن 1393

مروازيد 5 و6و7

عشق مامان مرواريداى خوشكلت هم داره دونه به دونه در ميادپشت سر همولى خداروشكر اصن اذيت نشدى مباركت باشه ولى حسابى حال مامان رو هم ميکيرى با اين دندوناى فسقليت   ...
5 بهمن 1393

اولين شب يلدا

سلام گل پسرم با عرض معذرت يك ماهى هست نتونستم واست بنويسن اولين شب يلدات مصادف با اسباب كشى از كرمان به بندرعباس مامان طلعت اونجا بود خيلى دوست داشتم ولست جشن بگيرم كيك بخ شكل هندونه سفارش بدم ولى متلسفانه نشد فقط تونستم لباس به شكل هندونه بپوشونم واست وهندونه بگيرم وكنار اون چندتا عكس بندازى وخيلى خوش گذشت اولين شب يلدات مبارك نفس مامان اينم عكسات  
5 بهمن 1393

سینه خیز ومروارید4

پسرم نفسم این روزا دیگه حسابی داری سینه خیز میری وکلی خرابکاری میکنی ودیگه کامل میشینی ولی مامان به خاطر محکم کاری هنوز دورتادورت رو حصارکشس میکنه اخه میترسم واولین سینه خیز رو خونه عمو سجاد دعوت بودیم تاریخ 11 اذر 93 بابا مامان طلعت و بابا درویش وشما به عشق گلهای رنگی رنگی رنگی قالی که خیلی جذبت کرده بود هیجانی شدی و سینه خیز رفتی خیلی خوشحال شدم ذوق کردم  ودندو ن چهارم پیش جانبی از بالا سمت راست هم در اومده الان 4تا دندون داری نفس من مامان رو هم گاز میگیری            این عکس هم از شاهکارهات که تو گهواره نشستی وداری تاب میخوری ...
24 آذر 1393

حاشیه

سلام گل پسرمامان الهی من قربونت برم یه  چندوقتی هست مامان نتونسته واست از خاطرات شیرینت ببنویسم معذرت پسرم چندروزی هست دو نفری اومدیم بندر اگه خدا بخواد دیگه داریم از تنهایی در میایم ومیخوایم برای زندگی بیایم بندرعباس جایی که تو طلوع کردی نفسم  الانم یک هفته ای هست با بابا درویش دنبال خونه میگردیم ولی پیدا نمیشه انشااله پیدا میکنیم  دیگه بگم ازت پسرم خیلی نفس شدی بزرگ شدی مرد شدی الهی من قربون او چشای خوشکلت برم با خنده های بلندت انرژی میگیرم الان که دارم واست مینویسم تو 7ماه و 23 روز سن داری وتو گهواره خونه بابا درویش بندرعباس لالا کردی  شیطون شدی همه چیز میخوری یه روز با دختر خاله های مامتن وخاله های خودت ش...
24 آذر 1393