ادامه خاطرات 9 ماهگی
سلام زندگي مامان يه معذرت خواهي واست بدهکام ببخش چندوقتي هست نيومدم واست بنويسم اخه تو ماشااله اينقدر شيطون شدي که ديگه من اصلا وقت ندارم همش دنبال تو هستم بزرگ شدي نفسم چهاردست و پا ميري تند تند که بهت نميرسم چشم به هم ميزنم ميبينم همه چيزو ريختي به هم دست تو ميگيري به ميز يا مبل بلند ميشي وشيطوني ميکني وتاپي ميوفتي وچند قدمي هم با دست گرفتن به مبل راه ميري عشقم اين کارارو تو 9 ماهگي انجام دادي الان که دارم واست مينويسم شما اقا پسر گلم 10 ماه و 3 روزه هستي ديروز هم دنبال هواپيمات بودي رقته بود وسط مبل ها شما هم رفته بودين دنبالش که گير کرده بودي وسط مبلا اينقدر بامزه شده بود قيافت بابايي زود گوشيشو برداشت طبق معمول وشکار لحظعه ه...
نویسنده :
مامان نغمه
22:03